پارک لاله در قرق قمه‌کشان

با يكی از دوستانم روی يكی از نيمكت‌های پارك نشسته‌ايم و مشغول صحبت هستيم. عده ديگری نيز نشسته يا در حال قدم زدن در سرتاسر پارك پراكنده‌اند و گروهی از پسران جوان نيز در زمين بازی مشغول واليبال هستند. ناگهان سر و صدايی از دو سوی پارك توجه همه را به سوی خود جلب می‌كند. دو گروه 6 ـ 7 نفره به صورت هم‌زمان از درب شمالی و پله‌های شرقی وارد پارك می‌شوند و در حالی كه قمه‌های دست‌شان را در هوا می‌چرخانند و اربده می‌كشند به سوی چند نفر كه در گوشه‌ای از پارك نشسته‌اند حمله‌ور می‌شوند. خوشبختانه آن چند نفر پيش از آن‌كه به دست قمه‌كشان بيافتند به سرعت فرار می‌كنند و خود را به رودخانه‌ی پشت پارك می‌زنند و در باغ و تپه‌ی آن سوی رودخانه گم و گور می‌شوند.

قمه به دستان سرخوش از پيروزی بدون خون ريزی اربده كشان تا يك ربع پارك را در قرق خود می‌گيرند و به هر كس بخواهند گير می‌دهند، چای و پفك روی ميزهای پارك را از مقابل دست مردم می‌برند و مرتب فحش است و دشنام كه نثار فراری‌ها می‌كنند و در تمام اين مدت همه‌ی آنانی كه در پارك حضور دارند مبهوت و وحشت زده در جای خود خشك‌شان زده و بدون آن‌كه حتی صدايی از كسی در بيايد نظاره‌گر اين صحنه هستند.

كوچك‌ترين اعتراض يا حتی حرف و حركتی می‌تواند نوك تيز قمه‌های‌شان را به سوی‌مان بچرخاند و با ما آن كنند كه قرار بود بر سر آنانی كه از دست‌شان در رفته‌اند بياورند. از اين جماعت هيچ بعيد نيست بخواهند تاوان يك درگيری كوچك كه عصر آن روز بچه‌های اين پارك با رفيق‌شان داشته‌اند را از ديگر افرادی كه آن ساعت از آغاز شب را در پارك می‌گذرانند بگيرند.

پس از 15 دقيقه اربده كشی و قمه چرخانی به قصد ايجاد رعب و وحشت در ميان آن دسته از مردمی كه همراه با دوستان و يا خانواده در پارك حضور دارند به رسم فاتحان جنگ‌های ‌قبيله‌ای چند عدد گوشی موبايل را كه از آن گروه فراری بر جای مانده و يا حين فرار از جيب‌شان افتاده بر می‌دارند و قمه‌ها را زير شلوارشان غلاف كرده و پارك را ترك می‌كنند.

ديدن اين صحنه آن هم در پاركی واقع در دل شهر و در آغاز شب كه تا ساعتی پيش از آن مأموران نيروی انتظامی ‌بودند كه با ماشين و پياده در سطح پارك جولان می‌دادند و گير اصلی‌شان نه روی مصرف كنندگان مواد در پشت پارك كه به پسران و دختران جوانی‌ست كه شانه به شانه‌ی هم راه می‌روند و يا بر روی يك نيمكت نشسته‌اند، همه را چنان هراسان كرده كه حتی خروج قمه كشان از پارك هم نمی‌تواند باعث كسب امنيت ادامه‌ی حضور در پارك گردد و در حين خروج مردم از پارك است كه تازه تازه سر و كله‌ی 3 مأمور انتظامی ‌پيدا می‌شود و در مقابل اعتراض مردم ادعا می‌كنند كه چهارراه اجاق بوده‌اند كه خبر داده‌اند كه در پارك ميدان فردوسی درگيری شده و با عجله خود را رسانده‌اند.

تازه چيزی هم طلبكار شده‌اند و خلق را ملامت می‌كنند كه چرا از خروج آشوب‌گران از پارك جلوگيری نكرده‌اند تا آنان بيايند و حساب‌شان را برسند! رو به يكی از مأموران می‌گويم حالا وقت آمدن است؟! اگر اتفاقی برای هر يك از ما می‌افتاد چه كسی پاسخ‌گو بود؟! چطور است كه در طول روز برای گير دادن به پسران و دختران جوان در اين پارك چند نفر چند نفر اقدام می‌كنيد اما موقع حضور اين افراد خبری ازتان نيست؟!

مأمور انتظامی با لحنی بی‌ادبانه پاسخم می‌دهد: تو مگر مرد نيستی خب جلوشان در می‌‌آمدی و نمی‌ذاشتی در برن! در ضمن مديون منی اگر الان هر دختری را كه در اين پارك پا داد نگايی، اگر ما حرف زن بوديم!!! در مقابل اين گستاخی و بی ادبی حرفی ندارم، سری به نشانه‌ی تأسف تكان می‌دهم و از پارك خارج می‌شوم.

همراه دوستم قدم زنان به راه می‌افتيم و او نقل قول می‌كند از يكی از دوستانش كه در زمان خدمت راننده ماشين نيروی انتظامی بود و تعريف می‌كرده هر بار خبر می‌دادند در محلی درگيری است و من برای زودتر رسيدن به آن‌جا پا روی گاز می‌‌ذاشتم، می‌گفتند عجله نكن بزار قال بخوابد بعد ما برسيم!

کمی پائين‌تر از پارك لاله به ميدان مصدق می‌رسيم. چند دستگاه اتومبيل نيروی انتظامی و گشت ارشاد مقابل پاساژ ارگ پارك كرده‌اند و چندين مامور مثل هميشه مشغول گير دادن به مدل موی پسرها و طول و عرض شال دخترها هستند.

مأمور بی‌ادب راست می‌گفت مسير چهارراه اجاق تا فردوسی دور است، ولی مصدق تا فردوسی كه راهی ‌نبود.