
بيستم فروردينماه در مراجعه به سايت خبرگزاری ايسنا در ميان اخبار مربوط به كرماشان چشمم به اين تيتر میافتد "بهخاطر زن بودن مجبور به استعفا شدم" روی عنوان خبر كليك میكنم. گفتوگويیست كوتاه با سوسن شيرزدای ـ رئيس هيأت شنای استان كرماشان ـ كه با اعلام استعفای خود دليل آن را فشار وارده از سوی مسئولين اداره تربيت بدنی استان عنوان كرده و صراحتاً گفته بود: «به صرف زن بودن مرا وادار به استعفا کردند. مسئولان اداره کل تربیت بدنی استان تصمیم داشتند به هر شکل ممکن یک مدیر مرد را جایگزینم کنند».
به فاصلهی كمتر از نيم ساعت خبری ديگر در همين رابطه بر روی خروجی خبرگزاری ايسنا قرار میگيرد كه اينبار جلال عزيزی ـ معاون توسعه ورزش تربیت بدنی استان کرماشان ـ در واكنش به اظهارات خانم شيرزادی در خصوص علل استعفايش میگويد: «استعفای رئیس هیأت شنا ربطی به زن بودن وی و اجبار تربیت بدنی ندارد» اما آقای عزيزی در چند خط پائينتر همين گفتهی خود را نقض میكند و میافزايد: «رئیس هیأت شنا به دلیل زن بودن و محدودیتهای آن و شاید به دلیل اینکه نمیتواند در بخش آقایان خیلی فعال باشند استعفایش را به فدراسیون اعلام کرد».
توجيهای كه معاون توسعه ورزش تربيت بدنی استان در باب استعفای رئيس هيأت شنای كرماشان مطرح كرده برايم بسيار جالب است! يعنی اگر يك مرد در مقام رياست هيأت شنا قرار بگيرد مشكل فعاليت در دو بخش زنان و مردان حل خواهد شد و اين آقای رئیس جدید محدوديتی در فعاليت در بخش بانوان نخواهند داشت؟! در ضمن اگر محدوديتی هم در رابطه با فعاليت خانم شيرزادی در بخش آقايان وجود داشته باشد نه به خاطر زن بودن ایشان که مطمئناً ایجاد اين محدوديتها ساخته و پرداختهی خود سيستم و قوانين دست و پا گير آن است.
با يكی از دوستان خبرنگارم تماس میگيرم و پيشنهاد میدهم كه يك قرار مصاحبه با خانم شيرزادی بگذاريم. او هم میپذيرد و با هماهنگی وی چند روز بعد سوسن شيرزادی را كه حالا دانستهام فيليپينیست در پارك نزديك يكی از استخرهای محل كارش میبينيم و مصاحبهای را با او برای انتشار در روزنامه سرمایه انجام میدهيم.
در حاشيهی گفتوگو از چگونگی آمدنش به ايران و سكونتش در كرماشان میپرسيم و پاسخ میدهد همسرش كه كرماشانی است در فيليپين دانشجو بوده و در دانشگاه با هم آشنا میشوند و پس از ازدواج در سال 66 به كرماشان میآيد و از آن زمان تا حالا هم ديگر از ايران خارج نشده، حتی برای ديدار خانوادهاش كه اكنون ساكن آمريكا هستند.
از علاقهاش به كرماشان میگويد و اينكه يكی از بهانههای مسئولان تربيت بدنی استان برای تحت فشار گذاشتنش جهت استعفا غيربومی بودن وی بوده است. میپرسد راستی اگر من در كرماشانی كه از زمان ورودم به ايران در آن ساكن شدهام غيربومیام پس بومی كدام شهر ايران محسوب میشوم؟! چگونه است كه در زمان انتخابات و هنگام رأی دادن هيچ كس در ايرانی بودن و كرماشانی بودن من شك نمیكند، اما حالا اينگونه با من رفتار میكنند؟! من كرماشان و مردمش را دوست دارم. همسرم از اين مردم است و فرزندانم زاده اين شهرند.
حرفهايش ادعا و تعارف نيست، او علاقهاش به كرماشان را در رد دعوت هيات شنای چند شهر برای فعاليت در تيم آنها كه پس از استعفايش صورت گرفته نشان داده و استدلالش اين است كه "چطور میتوانم فردا روز در مسابقات كشوری مقابل تيم كرماشان قرار بگيرم" اينها را كه میگويد اشك در چشمانش حلقه میزند.
از برخورد مسئولان تربيت بدنی استان و رفتارهای نادرست برخی افراد كه تحت تأثير عواملی در طی اين مدت برای تحت فشار گذاشتنش جهت استعفا بر او و خانوادهاش وارد كردهاند دلگير است و گلهمند. اما خوشبختانه آگاهتر از آن است كه بخواهد اين برخوردها و رفتارها را به پای مجوعهی كرماشانیها بگذارد و میگويد: من كرماشانیها را دوست دارم ولی شايد آنها... وسط حرفش میپرم و میگويم مطمئن باشيد ما هم همين احساس را نسبت به شما داريم. مگر میشود چنين شيرزنی را كه حداقل در اين مدت رياستش بر هيأت شنای استان اين همه برای شهر خودش و ما افتخار آفريده دوست نداشت و حرمت نگذاشت.
هنگام خداحافظی میپرسم راستی شما كه اينقدر كرماشان و مردمش را دوست داريد كُردی را هم میتوانيد به همين روانی كه فارسی صحبت میكنيد حرف بزنيد؟ میگويد نه به اين روانی ولی خوب مگر میشود سالها در كرماشان زندگی كنی و كُردی بلد نباشی و چند جملهی آخر را به كُردی میگويد...
روز بعد برای تكميل مصاحبه به دفتر هيأت شنا میرويم. سوسن شيرزادی مشغول جمعآوری وسايلش است و دفتر را برای تحويل به سرپرست جديد هيأت آماده میكند. چند نفر از همكاران و مربیها و شاگردان با چهرههايی ناراحت برای خداحافظی نزدش میآيند و در اين ميان تعدادیشان هنگام خداحافظی اشكشان سرازير میشود. يكی از همكاران مالی هيأت از عدم همكاری خود با هيأت بعدی خبر میدهد و يكی از مربيان شنای موزون نگران برخورد سليقهای رئيس بعدی هيأت با اين رشتهی نوپاست.
خانم شيرزادی از بين كاغذهای روی ميز يك كپی از نامهای را نشانمان میدهد كه رئيس فدراسيون شنای ايران تيرماه گذشته برای مديركل تربيت بدنی كرماشان فرستاده و يادآوری میكند كه فشارها جهت خلع وی از مقام رياست هيأت شنای استان از سال گذشته در جريان بوده و فدراسيون هم شديداً مخالف بركناری ايشان بوده است. متن آورده شده در نامه اين ادعای سوسن شيرزدای را تائيد میكند.
در بخش نخست از نامه چنين آمده بود: حسب ارزيابی و نظارتهای اين فدراسيون اعتقاد بر آن است كه سركار خانم شيرزادی رئيس محترم هيأت شنای آن استان به عنوان يكی از فعالترين مديران هيئتهای سراسر كشور محسوب شده و طی مدت تصدی اين مسئوليت اقدامات مفيد و مؤثر در جهت ارتقاء سطح كمی و كيفی رشتههای شنا، شيرجه، واترپلو و شنای موزون معمول داشتهاند.
و در پايان وحيد مرادی ـ رئيس فدراسيون شنا ايران ـ اعلام داشته بود: علیرغم رايزنیهای معموله، نه تنها هيچگونه استدلال مبنی بر ناكارآمدی و عدم صلاحيت سركار خانم شيرزادی از سوی آن اداره كل ارائه نشده بلكه صرفاً طی نامه فوقالاشاره سه نفر جهت سرپرستی هيأت پيشنهاد شدهاند، در حالی كه به نظر میرسد آن اداره كل چنانچه قصد دارد امور مربوط به اين رشته را از آنچه هست اعتلا بخشيده و مورد حمايت جدی قرار دهد حداقل بايستی نسبت به جذب يكی از مديران ارشد و توانمند استان به عنوان گزينه مطرح و قابل پذيرش اقدام نمايد.
به هر حال فشارها چنان بالا میگيرد كه نهايتاً خانم شيرزادی در تاريخ 18 فروردين 87 مجبور به استعفا میشود و فدراسيون هم مجبور به پذيرش اين استعفا و تربيت بدنی استان هم خرسند از به بار نشستن تلاشهايش لابد.
وقتی ظهر امروز نسخهای از شماره 722 روزنامه سرمایه كه مصاحبه با خانم شيرزادی در صفحه زنان آن چاپ شده را برايش میبرم میگويد امروز صبح از فدراسيون تهران تماس گرفتهاند و گفتهاند كه مصاحبه را خواندهاند. تشكر كرد از انجام مصاحبه و انعكاس اين موضوع در مطبوعات. با خوشحالی میگويم پس میتوان اميدوار بود به نتيجهمند بودن اين تلاشها؟ و او به آرامی پاسخ میدهد من كه ديگر تحت هيچ شرايطی حاضر به همكاری با اينها نيستم، اما اميدوارم طرح اين مسئله باعث شود كه ديگر چنين مشكلاتی برای ساير همكاران زنم و دخترانی كه در آينده میخواهند در اين عرصه فعاليت كنند پيش نيايد.
ـ ـ ـ
روزنامه سرمایه: سوسن بارتولومه سال 1366 ـ سالهای پايانی جنگ ـ از فيليپين به ايران آمده است. شوهرش كرمانشاهی است. با وجود اينكه در دو رشته زبان انگليسی و مامايی ليسانس دارد اما همسرش موافق كار بيرونش نبوده. خودش میگويد: «اگر مانع كارم نمیشد بسيار موفقتر بودم، اما بعد از بزرگ شدن بچههايم مخالفتی با حضورم در استخر نداشت. از دانشگاه كاتوليك فارغالتحصيل شدم. میخواستم خواهر روحانی شوم اما ازدواج كردم. آن هم با يك مسلمان». پرسيدم وقتی همسرت پيشنهاد كرد در منزل بمانی چرا مخالفت نكردی؟ گفت: «خب میگويند زن بايد تابع مرد باشد». دوباره پرسيدم: در فيليپين هم اين طور است؟ با اشاره سر جواب مثبت داد.
سوسن بارتولومه ـ كه حالا ورزشكاران شنا همه او را با نام فاميلی همسرش (شيرزادی) میشناسند ـ از سال 1373 شروع به يادگيری شنا كرده و آن را به سرعت و در عرض يك ماه به طور كامل فرا میگيرد و سريعاً مراحل ترقی را طی میكند و بعد از گذشت پنج سال مربيگری تيم شهرستان كرمانشاه به او پيشنهاد میشود و سال 79 مسووليت تيم شنای استان كرمانشاه به او واگذار میشود و در سال 83 رياست هيات شنای استان كرمانشاه را میپذيرد. از آن زمان تا به حال 200 ـ 150 مربی زن و 50 مربی مرد را آموزش داده و در چهار رشته شيرجه، شنا، واترپلو و شنای موزون مربی تربيت كرده است. خانم شيرزادی با همه علاقه، توان و موفقيتهايی كه برای استان كسب كرده، 18 فروردين 87 تحت فشارهای زيادي از جانب مديركل تربيت بدنی استان مجبور به استعفا شد، در حالی كه رييس فدراسيون شنای جمهوري اسلامی ايران (وحيد مرادی) به شدت مخالف با استعفای ايشان بوده است. اين مساله زمينهای شد تا با او به گفتوگو بنشينيم.
» چطور سرانجام از منزل بيرون آمدی و به شنا پرداختی؟
به خاطر بچههايم علاقهمند شدم. سال 73 اصلاً شنا بلد نبودم. اما سريع ياد گرفتم و آموزش را از بچههای خودم سارا (چهار ساله) و مريم (پنج ساله) شروع كردم. سارا از پنج سالگی وارد تيم شهر شد و توان خوبی دارد. سال 79 مربيگری تيم شهرستان را پذيرفتم و همان سال تيم شنای استان را فعال كردم. كارت مربيگری نداشتم. به صورت تئوريك هم نكات شنا را از طريق كتاب ـ خانوادهام در آمريكا مرتب برايم كتاب میفرستند ـ و سايتها دنبال میكنم.
سال 80 اولين ورزشكار تيم ملی شنا را آماده كردم. هيچ سابقه نداشت كسی در كرمانشاه عضو تيم ملی شنا باشد. اولين مدال كشورهای اسلامی را دخترم سارا شيرزادی به دست آورد كه آن موقع 11 ساله بود. سارا چهار مدال برای ايران كسب كرد و ركورددار ايران شد. آن زمان آقای بيگلری و خانم داوديان (تربيت بدنی وقت استان) از من حمايت میكردند. سال 81 بدون كارت مربيگری درجه سه جهت آموزش 10 روزه مربيگری درجه يك به دانشگاه تهران دعوت شدم؛ كمی بعد برای مربيگری بينالمللی به دعوت فدراسيون شنا به استاديوم آزادی رفتم.
» در اين سالها چه مقامهايی برای استان كسب كردهايد؟
سال 81 در ليگ بندرعباس چهار تيم رده سنی خانمها در كرمانشاه قهرمان ايران شدند. آن زمان زنان بيشتر فعاليت میكردند. اواخر 81 بهترين شناگر ايران چه به لحاظ تكنيك و چه به لحاظ اخلاق مربوط به كرمانشاه بود. همان سال ما به تيم «دسته يك » صعود كرديم؛ در حالی كه پيش از اين تيم كرمانشاه جزو تيم «دسته دو» و هشتمين تيم محسوب میشد. 82 قهرمانی كشوری آمديم. 16 تيم در دسته يك بوديم كه ما سوم ايران شديم. تا 83 جزو تيم دسته يك كشور بوديم. در همين سال رياست هيات شنای استان به من پيشنهاد شد ولی من مخالفت كردم. گفتم: عشق من مربيگری بچههاست. اما خانم داوديان قول داد كه مربيگریام لطمه نبيند. تربيت بدنی وقت با شوهرم صحبت كردند. سه ماه بعد شوهرم راضی شد. از هشت آبان 83 با حمايت تربيت بدنی و مسوول امور ورزشی بانوان رييس هيات شنای استان شدم.
» چطوری با آقايان كار میكرديد؟
در هيات شنای بانوان مشكل آن چنانی نداشتم. چون از سال 74 ـ 83 با خانمها كار كردم. اما زمانی كه هيات شنای آقايان را تحويل گرفتم با يك «مُهر» بدون هيچ قرارداد، سند و يا كاغذی آن را به من تحويل دادند. هفت بازيكن برای واترپلو و شنا به من تحويل شد. اما برای تشكيل تيم شنا به 10 نفر نياز داشتم، واترپلو هم 13 نفره است. پس شروع كردم به «استعداديابی». آن موقع از بچهها پولی نمیگرفتيم. تربيت بدنی هر ماه 100 تا 200 هزار تومان برای تيم هزينه میكرد. فقط به مربیها 30 هزار تومان میدادم كه به بچهها آموزش بدهند و بهترينها را انتخاب كنند.
رشته شنا مثل دووميدانی يا بوكس نيست. رقابت شنا بسيار تنگاتنگ است. در يك صدم ثانيه اول و در يك صدم ثانيه نفر آخر میشوی. پس من از صفر شروع كردم. تا آن زمان هيات 7 نفره آقايان بسيار ضعيف بودند. هيچ كدام مدال آور نبودند.
» چرا با اين همه فعاليت در بخش آقايان معاون تربيت بدنی استان كرمانشاه جلال عزيزی در گفتوگو با يكی از خبرگزاریها گفت: «عملكرد او در بخش آقايان ضعيف بوده، زيرا سال گذشته در المپياد مردان شركت نكرد و هيچ حركتی در شنای آقايان از او شاهد نبودهايم؟»
نمیدانم چرا اين طوری صحبت كردند. من به آقای گردانی مديركل تربيت بدنی استان گفتم: اگر من شنای آقايان را ركود دادهام، آن را به من نشان دهيد؛ ولی آنها هيچ چيزی را ثابت نكردند. آنها بايد میگفتند چه تيمی به من تحويل دادند كه من سبب تضعيفشان شدم. آقايان مربی نداشتند. فقط رييس قبلی هيات و دبير قبلی هيات بوده. حالا دبير هيات من هنوز مربيگری ندارد. در اين مسير 14 ساله واترپلو آقايان كرمانشاه نايب قهرمان ايران شد. ضمناً به خاطر راحتی آقايان دو نايب رييس مرد و يك دبير مرد انتخاب كردم.
» شما كه نمیتوانستيد مستقيماً بر شنای آقايان نظارت كنيد. اين كار از طريق دبير هيات شنا كه مرد است انجام میشد. پس ضعف شما در زمينه شنای آقايان چگونه ارزيابی میشد؟
نمیدانم. آقايان هم همين طور. آنها هم نمیتوانند بر شنای بانوان نظارت كنند مگر از طريق مربیهای زن و يا دبير هيات.
» شما صراحتاً در گفتوگو با يكی از خبرگزاریها اعلام كرديد كه «به دليل زن بودن مجبور به استعفا شدم.» از طرفی معاون تربيت بدنی استان در سايت همان خبرگزاری در چند خط دو گفته متناقض میگويد. ابتدا اعلام میكند: «علت استعفای رييس هيات شنا ربطی به زن بودن او ندارد» و از طرف ديگر صراحتاً اعلام میكند: «رييس هيات شنا به دليل زن بودن و محدوديتهای آن و شايد به دليل اين كه نمیتواند در بخش آقايان خيلی فعال باشند استعفايش را به فدراسيون اعلام كرد؟»
اين حرفها متناقض است. از پارسال تا حالا تربيت بدنی استان و معاونش سنگ اندازی میكنند. آقای گردانی بسيار به فدراسيون شنا فشار آورد كه مرا كنار بگذارند. فدراسيون شديداً مخالف بركناریام بود و صراحتاً اعلام كرد «زن بودن من چه محدوديتی برای بخش آقايان دارد؟» از طرفی «رياست هيات شنای استان قبل از 83 و بسيار پيش از آن خيل عظيمی از مردان بودهاند؛ اينها چه كار كردهاند برای توسعه ورزش شنای استان؟» بهتر است كارنامه روسای مرد و زن را با هم مقايسه كنند و بعد نتيجهگيری كنند. به هر حال مستقيم و غيرمستقيم از سال قبل تا امروز به اشكال مختلف من و خانوادهام تحت فشار بوديم. میخواستم تا آبان ماه كارنامه فعاليتهايم را ببندم كه مهلت ندادند.
» شنيديم پس از فشارها برای استعفای شما والدين 50 نفر از بچههای شنا جلو تربيت بدنی تجمع كردند. برخورد سازمان با آنها چطور بود؟
آنها در جواب اعتراضها گفتند: «خانم شيرزادی نمیتواند شنای آقايان را نظارت كند». خانمها هم پرسيدند: «سرپرست جديد كه مرد است آيا میتواند نظارهگر شنای خانمها باشند؟» در پايان تربيت بدنی استان گفته بود: «در فرهنگ ما هنوز جا نيفتاده.» پس بر میگردد به زن بودن من.
» پس به نظر میرسد ارزش كمی برای جايگاه زنان قايلاند. حتی اگر مثل شما به مقام بالايی برسند.
آنها بايد صراحتاً اعلام كنند كه جايگاه زنان را به رسميت نمیشناسند.
» آيا در ديگر استانهای كشور زنان چنين مسووليتی دارند؟
اولين رييس هيات شنای استان در كشور در طول انقلاب من بودم؛ دومی مازندران و سومی هم هرمزگان.
» سرانجام شما مجبور به استعفا شديد يا اين كه خودتان به خاطر اين كه نخواستيد آنها شما را از كار بركنار كنند استعفا داديد؟
مجبور شدم. چون بچهام هم دخيل در اين قضيه شد و او را تحت فشار گذاشتند؛ دائم به منزل زنگ میزدند، به موبايل من و دخترم زنگ میزدند. به دخترم میگفتند: كاری بكن كه مادرت استعفا بده؛ اين فشارها استرس شديدی بر من و خانوادهام وارد میكرد.
» برنامه شما برای ادامه كار چيست؟
تهران و يك استان ديگر به من پيشنهاد كار دادهاند. ديروز كه سری به بچهها زدم، با خودم گفتم: «عمری را با اين بچهها گذراندهام، چطوری فردا، پس فردا مقابل اينها بايستم؟» «میخواستم كار كنم در آب و خاكی كه بچهام در آن به دنيا آمده». اين جا استقبال خوب و بدرقه بد است. من مردم كرمانشاه را دوست دارم ولی شايد آنها... اشك در چشمانش حلقه میزند...