بهترين فرصت بود تا از حضورم در تهران بهترين استفاده را ببرم و در برنامهی سالگرد كشتار زندانيان سياسی در تابستان 67 كه دومين جمعهی شهريور هر سال با حضور خانوادههای جانباختگان و گروهی از فعالان سياسی و اجتماعی در گلزار خاوران برگزار میشود شركت كنم. از طريق دوستی از برگزاری مراسم فردا مطمئن میشوم و مسير رسيدن به خاوران را میپرسم و توصيه میكند تا قبل از ساعت 9 خودم را برسانم تا مأمورانی كه معمولاً از اين ساعت به بعد در محل حضور میيابند مانع از ورودم نشوند.
برنامهريزی میكنم كه ساعت 7 از منزل خارج شوم تا بهموقع به مراسم برسم اما حدود ساعت 3 صبح از طريق SMS باخبر میشوم كه برنامهی فردا برگزار نمیشود! گويا پيشبينی شده كه با توجه به بازداشتها و تهديدهايی كه از چند روز پيش در رابطه با برگزاری اين مراسم انجام شده فردا امكان حضور در خاوران حتی برای خانوادهها هم وجود ندارد و احتمال میرود برخوردهای سختی با شركت كنندگان صورت گيرد. و خبرهايی كه روز بعد در اين رابطه منتشر میشود درستی اين پيشبينی و احتمالات را تائيد میكند.
صبح امروز 10 شهريور روزی كه به عنوان يادمان قربانيان كشتار تابستان 67 نامگذاری شده میروم تا در ستيز با فراموشی گرامی دارم نام و ياد جانباختگان اين فاجعه را با حضور بر مزار بی نام و نشانشان در قطعهای از قبرستان شهر كرماشان كه پس از دفن دست جمعی زندانيان سياسی اعدام شده در زندانهای كرماشان در آن قطعه، گروه شيت (اصطلاحی برای خطاب گروههای انصار و حزب الله از سوی عامهی مردم كرماشان) نام گورستان لعنتیها را بر آن نهادند! نامی كه نه شايستهی خفتهگان در خاكش كه زيبندهی سازندگان آن است.
هر چند از پيش با تعداد محدودی از دوستان برای امروز هماهنگ كردهام اما كسی نمیآيد! سطح قطعهی مورد نظر را صاف كردهاند، شنيده بودم كه میخواهند آن قطعه را به قبرستان جديد برای دفن مردگان تبديل كنند. شمعها را روشن میكنم و هر شاخه از گلها را بر تكهای از خاك هموار شده مینهم. قبركنی از كنار قطعه میگذرد و با صدای بلند میگويد: اينجا خالیست، هنوز كسی را در آن دفن نكردهايم، تازه قبرهای قديمی را با سنگ و آهك پوشاندهايم تا برای دفن اجساد جديد آماده شود. اگر میخواهی پيش خريد كنی برو دفتر آرامستان!