گورين ئهرا يهكسانی ـ كاوه كرمانشاهی: يك ربع از ساعت شروع كلاس گذشته و هنوز استاد نيامده، طبق عرف دانشجويی انتظار بيش از اين جايز نيست و بنابراين كلاس تعطيل میشود! ساعت بعد دوباره كلاس دارم و بايد در دانشگاه بمانم، اين فاصلهی زمانی فرصت مناسبی است برای جمعآوری چند امضاء، دو فرم و يك دفترچه همراه دارم.
گروهی از دختران دانشجو مشغول تزئين يكی از سالنهای محل امتحانات جهت برپايی نمايشگاهی از آثار نقاشی خود و ديگر دوستانشان هستند. نزد يكی از آنان كه نسبت به ديگران كمكارتر است میروم و بيانيه را به دستش میدهم و از او میخواهم آن را با ديگر دوستانش مطالعه كند و در صورت موافقت با آنچه كه در بيانيه آمده آن را امضاء كنند. برگه را از دستم میگيرد و میپرسد همين حالا بايد بخوانيم و امضاء كنيم؟ پاسخ میدهم بله، اگر ممكن است. نگاهش را به سمت دوستانش میچرخاند و میگويد میبينيد كه الان سرمان خيلی شلوغ است. میگويم فكر نمیكنم خواندن اين چند خط زياد وقتتان را بگيرد، در ضمن مطمئن هستم موارد مطرح شده در اين بيانيه برای شما و دوستانتان آنقدر مهم است كه بخواهيد به خاطرش چند لحظه دست از كار بكشيد.
يكی از دختران كه كنجكاو شده بداند اين بيانيه راجعبه چيست، كارش را رها میكند و نزدمان میآيد، بيانيه را از دست دوستش میگيرد و نگاهی به آن میاندازد. دختر ديگری كه مشغول كوبيدن ميخ بر ديوارها برای نصب تابلوهای نقاشی است رو به دوستش میكند و میگويد بلند بخوان تا ما هم در حين انجام كار گوش دهيم و بدانيم چيست. دختر شروع میكند به خواندن بيانيه: “مجموعه قوانين موجود در ايران، زنان را جنس دوم قلمداد كرده و بر آنان تبعيض روا میدارد” شنيدن همين جملهی اول كافیست تا همهی دختران دست از كار بكشند و دور رفيقشان كه در حال قرائت بيانيه است حلقه بزنند و مشتاقانه بشنوند آنچه را كه در بيانيه آمده.
پس از آنكه خواندن بيانيه تمام میشود، يكی از دخترها با چهرهای متعجب مرا نگاه میكند و میگويد واقعاً اين چيزهايی كه در اين بيانيه گفته شده حقيقت دارد؟! پيش از آنكه بخواهم پاسخش را بدهم، آن دختر ديگر متعجبتر از او در پاسخش میگويد يعنی تو واقعاً نمیدانستی كه حقوق زن نصف مرد است؟! من هم زود اضافه میكنم البته هميشه هم حقوق زنان نصف مردان نيست، در برخی موارد مثل طلاق و حق ولايت بر فرزندان در قانون ما زن هيچ حقی ندارد چه برسد به نصف مرد! بعد شروع میكنم به تشريح ده مورد حقوقی عنوان شده در بيانيهی كمپين و در پاسخ به يكی از دختران كه میگويد اين بيانيه از طرف چه سازمان يا گروهی صادر شده و برنامهی شما برای تغيير اين قوانين چيست؟ در مورد كمپين يك ميليون امضاء توضيح میدهم و اينكه قرار است پس از جمعآوری يك ميليون امضاء اين طرح به مجلس قانونگذاری ارائه شود.
دختران يكی پس از ديگری امضاء میكنند، اما او هنوز از اين همه تبعيض و نابرابری متعجب است، خطاب به دوستانش میگويد يعنی شما تمام اين چيزها را میدانستيد؟! پس چرا من نمیدانستم؟؟!! و فوراً سخنش را اينگونه تكميل میكند كه البته بعضی از موارد مثل ديه و ارث را میدانم كه نصف مرد است اما حق ولايت مادر بر فرزند، سن مسئوليت كيفری، تابعيت و قوانين حامی قتلهای ناموسی را واقعاً نمیدانستم! يكی از دوستانش به شوخی میگويد از بس سرت تو اين بوم نقاشی بوده و سرگرم رنگبازی شدهای كه از همه چيز بیخبری! و دوست ديگرش با خنده میگويد نمیگی من چرا تا حالا ازدواج نكردم؟! نه اينكه خواستگار نداشته باشم، نه به جان تو، در اعتراض به همين قوانين خانواده و ازدواج و طلاق بوده ديگه!
من كه در اين چند لحظه خودم را در گوشهای از سالن با ديدن تابلوهای نقاشی كه كنار ديوار گذاشته شده سرگرم كردهام و البته گوشم را هم برای شنيدن حرفهای شيطنتآميز آنان تيز! باز میگردم تا برگه را بگيرم و آنجا را ترك كنم، تعدادشان دقيقاً ده نفر است، اما اسامی نه نفر نوشته شده، كنجكاو میشوم بدانم كدامشان و به چه دليل امضاء نكرده! اما پيش از آنكه من چيزی بگويم همان دختر متعجب و پرسشگر میگويد من امضاء نكردم لطفاً يك برگهی جدا به من بدهيد تا هم خودم امضاء كنم و هم از چند نفر ديگر امضاء بگيرم، آخر كسی هست كه بايد حتماً اين بيانيه را امضاء كند. دوستانش سريع و من هم با كمی تأخير و البته از روی متلكهای دوستانش میفهمم آن شخص كيست؟! آن يك فرم ديگر و تنها دفترچهی حقوقی كمپين كه همراه دارم را ضمن توضيحاتی درباره چگونگی امضاء گرفتن و شرايط امضاءكنندگان به او میدهم و موقع خداحافظی با آن جمع هنرمند و صميمی رو به آن دختری كه قوانين خانواده را دليل ازدواج نكردنش عنوان كرده بود میگويم راستی شما میتوانيد تا اصلاح قوانين با شروطی مانند گرفتن حق طلاق، حق تعيين محل زندگی، حق كار خارج از منزل و … كه ضمن عقد ازدواج میگذاريد برخی از مشكلات و موانع ناشی از قوانين غلط مربوط به حقوق خانواده را حداقل برای خودتان از ميان برداريد.
دختر اما سرخوشتر از آن است كه زياد به گفتهام توجه كند و آن را جدی بگيرد، با لحنی دوستانه میگويد تا تغيير قوانين صبر خواهم كرد. ولی باز هم همان دختری كه شايد پيش از اين از همهشان كمتر راجعبه اين قوانين میدانست اما مشخص بود كه بيشتر از ديگران برايش مهم هستند و میخواست كه بيشتر در موردشان بداند در حالی كه تا در سالن بدرقهام میكند آرام میگويد راستی يادتان باشد موقعی كه برگهی امضاء را برایتان پس آوردم بيشتر در مورد اين شروط ضمن عقد برايم توضيح دهيد.
تقريباً سه ربع ساعت به گفتوگو راجعبه كمپين و قوانين تبعيضآميز با آن دخترانی گذشت كه در وهلهی اول حاضر نبودند حتی برای خواندن بيانيه هم لحظهای دست از كارشان بكشند. ديگر نه وقتی مانده و نه برگهای برای جمعآوری دوباره امضاء، به كلاس باز میگردم و منتظر آمدن استاد و شروع كلاس بعدی میشوم.
در اين فاصله وقتی در ذهنم مقايسهای داشتم بين حالت متعجب و پرسشهای ناشی از عدم آگاهی آن دختر از قوانين تبعيضآميز موجود در آن دقايق نخست و هنگام خواندن بيانيه با آن رضايت ناشی از آگاهی كه در آخر بحثهایمان به واسطهی آگاهی بخشی كمپين به آن رسيده بود و اشتياقی كه او برای بيشتر دانستن داشت و ارادهای كه میخواست شريك آينده زندگیاش را نيز با اين قوانين آشنا سازد و با گرفتن امضاء از او ميزان عشق واقعیاش را نسبت به خود در مقام يك زن بسنجد و تأثير چشمگيری كه كمپين يك ميليون امضاء در طی اين روند و رسيدن به اين آگاهی و شناخت داشته بود، بيش از پيش به همراهی و همكاری خود با اين جنبش حقخواهانه و آگاه سازانه افتخار كردم و با خود گفتم: آری، اين است دستاورد بزرگ كمپين؛ آگاه سازی شهروندان.