حقوق زنان و منافع مردان

تغيير برای برابری ـ كاوه كرمانشاهی: بارها پيش آمده هنگامی كه در محافل دوستانه يا خانوادگی بحث از حقوق بشر ـ با تأكيد بر حقوق زنان ـ به ميان آورده و با اشاره به قوانين تبعيض‌آميز و عرف‌های نادرست در اين زمينه از لزوم تلاش در جهت تغيير آنان سخن گفته‌ام، از سوی مخاطبان ـ اكثراً مردها و بعضاً زنان ـ مورد پرسش قرار گرفته‌ام كه قصدم از مطرح كردن اين بحث‌ها چيست؟ چه هدفی را از همراهی با جنبش‌ زنان دنبال می‌كنم و نهايتاً از تغيير اين قوانين و عرف‌های به اصطلاح غلط چه سودی نصيب من به عنوان يك مرد خواهد گشت؟!

شوربختانه برخی از مردم با برداشتی تنگ‌نظرانه از آن‌چه در پيرامون‌شان می‌گذرد چنين تصور می‌كنند كه هر آن‌چه مستقيماً به ايشان ربط ندارد و ظاهراً بر زندگی فردی‌شان تأثيری نمی‌گذارد از شمول مشكلات جامعه خارج است و با اين استدلال كه فلان موضوع يا مسئله به لحاظ جنسيتی، مليتی، مذهبی، طبقاتی و … شامل حال ما نمی‌گردد از زير بار مسئوليت پرداختن به مشكل و تلاش در جهت رفع آن و يا حتی فكر كردن در اين باره شانه خالی می‌كنند و با تأكيد بر جنسيت يا تعلقات ملی و دينی و يا جايگاه طبقاتی خود سعی در تنيدن پيله‌ای به دور خويش دارند تا به واسطه‌‌ی آن خود را از جامعه جدا كرده و از زير بار مسئوليتی كه انسانيت بر دوش‌شان نهاده فرار كنند.

چه خوش گفت شيخ اجل، سعدی شيرازی: بنی آدم اعضای يكديگرند / كه در آفرينش ز يك پيكرند / چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار / تو كز محنت ديگران بی غمی / نشايد كه نامت نهند آدمی

انسان خردمند با نگاهی ژرف به محيط پيرامونش و دركی عميق از موضوعات پيش‌آمده در زندگيش در خواهد يافت كه تأثيرگزاری او بر و تأثيرپذيری او از محيط جامعه به گونه‌ای آشكار است و انعكاس ناكامی‌ها و كام‌يابی‌های ديگر افراد جامعه در زندگی وی چنان نمودی خواهد داشت كه نگاه تيزتر و توجه بيشتر او را در مواجه با وضعيت موجود و رويدادهای‌ پيش‌آمده طلب می‌كند. حال آن‌كه در اين ميان تنها كسانی توانايی مشاهده و درك اين واقعيت را ندارند كه گستردگی افق ديدشان به درازای نوك بينی‌شان محدود می‌شود.

مسئله‌‌ی عرف‌های نادرست جامعه و قوانين تبعيض‌آميز حاكم كه در قبال زنان اعمال می‌گردد نيز از آن دسته مشكلاتی است كه هر چند به ظاهر مختص زنان است و تنها در مورد آنان به كار گرفته می‌شود اما در واقع تأثير مخرب خود را بر كل جامعه كه نيمی از اندامان آن مردها هستند خواهد گذاشت. و شدت اين تأثير به حدی است كه نمی‌توانيم به آن بی‌توجه باشيم و به راحتی از كنار آن عبور كنيم.

حال اگر به عنوان يك مرد به اين نكته‌ی مهم نيز توجه داشته باشيم كه آن زنی كه از او سخن می‌گوئيم نه يك بيگانه كه فردی‌ست كه در تمامی دوران زندگی‌مان در مقام مادر، همسر، فرزند و يا حتی يك دوست همواره در كنارمان قرار دارد و با ايشان هم‌زيستی تنگاتنگی را خواهيم داشت شايد عمق فاجعه را بيشتر درك كنيم و نسبت به مشكلات وی حساس‌تر گرديم و در راه از ميان برداشتن آنان همراه با زنان گام‌های بلندتر و مستحكم‌تری را برداريم.

گذشته از اين، اصل مهم در اين‌جا همان جامعه است كه رشد و پويندگیش در گرو حضور شهروندانی آگاه و مديرانی تواناست كه آن نيز مگر در سايه‌‌ی برابری شهروندان و شايسته‌سالاری مديران امكان‌پذير نخواهد بود و در كشوری كه بر طبق قوانين و عرف‌های غلط آن نه تنها نيمی از مردم از حضور مؤثر در جامعه و رسيدن به پست‌های كلان در مديريت محروم هستند كه تأثير آن قوانين و عرف‌ها بر زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی زنان و مشكلاتی كه از اين طريق برای آنان به وجود خواهد آمد مانعی جدی در راه رسيدن به جامعه‌ی مدنی خواهد بود.

از اين روست كه سخن گفتن از حقوق زنان از سوی من مرد نه از سر دلسورزی و نه به نشانه‌ی ترحم نسبت به وی و همراهيم با جنبش زنان نه به تعبير برخی كوته‌فكر ـ كه همكاری و روابط دوستانه و اخلاق‌مدارانه‌ی دو جنس بشر در قالب يك تشكيلات يا جنبش اجتماعی در مخيله‌‌ی كوچكشان نمی‌گنجد ـ به منظور … ؟؟؟ !!! كه برای استفاده از تمامی توانايی‌ها و استعدادهای موجود برای ساختن جامعه‌‌‌ی مدنی با شهروندانی برابر و آگاه و مديرانی شايسته و توانا است. آری من در پی احقاق حقوق زنان، منافع خويش را به عنوان يك انسان می‌جويم.

.

پی‌نوشت…

اشاره‌ای كه در اين نوشتار كوتاه به جنسيت، مليت، مذهب و … شد نه از سر تقبيح و تکفیر آنان كه تعلق، وابستگی و باورمندی به اين موارد طبيعی و علاقه و دلبستگی بدان‌ها پذيرفتنی و قابل احترام می‌باشد. اما مسئله زمانی شكل غلط به خود می‌گيرد كه اين موارد يا سبب ايجاد حصار بين فرد با جامعه و يا در شكل فاجعه‌بارتری باعث ايجاد توهم برتری در يك جنس از بشر، يك ملت، پيروان يك آئين و يا وابستگان به يك طبقه‌ی خاص از جامعه گردد.