دختران روشنايی، فريادرس زنان

تغییر برای برابری: يک روز پيش از بازداشتش در مراسمی كه به مناسبت روز جهانی كودک در خانه‌ی كُرد سنندج برگزار شد، خيلی اتفاقی حين جمع‌ آوری امضاء ديدمش و با هم كوتاه كلامی داشتيم. شلوغی مراسم و سرگرم شدن ما به گرفتن امضاء از اين و آن فرصتی را به وجود نياورد تا از طريق دوستان مشترک به هم معرفی شويم. روز بعد كه دوستی از سنندج خبر دستگيری‌اش را داد نخست ندانستم كه اوست. تا اين‌كه عكسی از او را در كنار خبر بازداشتش در سايت‌ها ديدم. آری، خودش بود. همان دختر جوان با مانتو و مقنعه‌ی مشكی. روناک صفازداه را می‌گويم.

فضای امنيتی آن مراسم را به ياد آوردم و توصيه‌ی دوستان سنندجی به رعايت احتياط در جمع آوری امضاء. همه‌ی تعجبم از اين بود كه حضور اين تعداد نيروی امنيتی در مراسمی كه بيش‌تر شركت كنندگانش را كودكان، همراه با مادر و پدر‌شان تشكيل می‌دهند چه توجيه‌ای می‌تواند داشته باشد. مگر میتینگ سياسی است يا تجمع اعتراضی؟!

به هر حال اين‌‌كه ما از شهری ديگر آمده بوديم و قيافه‌‌ی من و آن دوست ديگرم برای‌ مأموران حاضر در آن جمع شلوغ ناآشنا بود كارمان را راحت‌تر می‌كرد در مراجعه به مردم و گرفتن امضاء. اما خود بچه‌های سنندج محتاطانه‌تر عمل می‌كردند. زيرا هم آن‌ها با چهره‌ی برادران اطلاعاتی آشنا بودند و هم برادران، خواهران فعال ما را به خوبی می‌شناختند و كوچك‌ترين بهانه‌ای كافی بود برای هر گونه برخوردی با آنان.

هر چند آن روز هيچ اتفاقی نيفتاد و مراسم در ميان شور و شوق كودكان پايان يافت و ما نيز سرخوش از پر كردن چندين فرم امضاء راهی كرماشان شديم. اما صبح روز بعدش خبر رسيد كه روناک را هنگام خروج از منزل دستگير كرد‌ه‌اند.

به خود اميدواری می‌دهم كه حتماً تا يكی دو روز آينده آزادش می‌كنند. او كه كاری نكرده. مگر تنها اوست كه برای حقوق زنان فعاليت می‌كند. صدها نه، هزاری چون او اين روزها در جای جای اين كشور با رفتن به ميان مردم و آگاه ساختن آنان نسبت به حقوق پايمال گشته‌ی زنان و گرفتن امضاء برای درخواست تغيير قوانين تبعيض ‌آميز همان حرف‌های روناک را تكرار و اهدافش را دنبال می‌كنند. چه فرق می‌كند در كردستان باشی يا تهران خواسته‌ها يكی‌‌ست، برابری. اما نه! گويا كُرد بودن اتهامش را كمی نه، که بسيار سنگين‌تر كرده بود. آری خواهرم فراموشم شده بود كه تو زن بودی و كُرد. تو زن زاده شدی و كُرد. تو خواستی كه زن بمانی و كُرد.

چه اميد بيهوده‌ای. آن يكی دو روز كه هيچ، يكی دو روزهای ديگر هم به دنبالش گذشت و روناک آزاد نشد. دوباره از سنندج خبر رسيد كه هانا عبدی يكی ديگر از فعالان حقوق زن را بازداشت كرده‌اند. هانا دوست روناک است. هر دو هموند در انجمن زنان آذرمهر. هر دو هم‌گام در برگزاری كلاس‌های آموزشی برای زنان روستايی. هر دو هم‌صدا در پشتيبانی از كمپين يک ميليون امضاء و اينک هر دو هم‌بند در زندان سنندج.

حكم هانا صادر شده و روناک در انتظار صدور حكم است. پنج سال حبس در تبعيد زياد است. خيلی زياد برای هانای بيست و يک ساله. برای هانايی كه به راستی آن‌گونه كه از نامش برمی‌آيد فريادرس زنان و دادخواه حقوق پايمال شده‌شان بود. زياد است. سنگين است. ناعادلانه است. اصلاً آن‌طور كه وكيل هانا می‌گويد اين حكم بسيار ناسازگار است با ماهيت پرونده. مادر دردمند هانا نیز در اعتراض به حكم ناعادلانه‌ای كه عليه دخترش صادر شده، در نامه‌ای خطاب به زنان جهان با اشاره به فعاليت‌های هانا برای زنان از آنان می‌پرسد؛ آيا حكم پنج سال حبس در تبعيد مستحق هاناست؟!

باور دارم روناک و هانا قربانی ‌فضای امنيتی حاكم بر كردستان و نگاه بدبينانه حاكميت نسبت به فعالان كُرد شده‌اند و در اين ميان جو سياسی كردستان و حضور نظامی برخی احزاب در منطقه نيز دست نيروهای امنيتی و قضايی را در بستن اتهام به آنان باز گذاشت تا آن‌جا كه نخست سخن از مشاركت آن‌ها در يک مورد خاص بمب‌گذاری در شهر سنندج بود و آن‌گاه كه مشخص شد مورد مذكور از سوی گروه‌های تندرو اسلامی موسوم به "سلفی‌"ها صورت گرفته، اين‌بار از قصد (و نه انجام) آنان برای اقدام ضد امنيت ملی پرده برداشتند!

پرده‌ای كه اگر به راستی پس زده می‌شد چهره‌ی حقيقی هانا و روناک از پس آن عيان می‌گشت. نه آن چهره‌ی خشنی كه از آن‌ها ترسيم كرده‌اند. بلكه سيمای معصوم دو دختر جوان با دغدغه‌هايی انسانی در تلاش برای رسيدن به برابری. دخترانی كه روشنی افق زندگی‌اند و فريادرس زنان سرزمين‌شان.

" *روناک" و "هانا" نام‌هايی كُردی هستند به معنی "روشنايی" و "فريادرسی و دادخواهی‌"